۲۴ فروردين ۸۸ ، ۱۹:۰۰
من از یک راه طی شده با شما حرف می زنم...
تصور نکنید که من با زندگی به سبک و سیاق متظاهران به روشنفکری ناآشنا هستم، خیر، من از یک راه طی شده با شما حرف می زنم، من هم سالهای سال در یکی از دانشگاههای هنری درس خوانده ام، به شبهای شعر و گالری نقاشی رفته ام، موسیقی کلاسیک گوش داده ام، ساعتها از وقتم را به مباحث بیهوده درباره ی چیزهایی که نمی دانستم گذرانده ام، من سالها با جلوه فروشی و تظاهر به دانایی بسیار زیسته ام، ریش پروفسوری و سبیل نیچه ای گذاشته ام و کتاب انسان تک ساحتی « هربرت مارکوس » را بی آنکه آن زمان خوانده باشم طوری در دست گرفته ام که دیگران جلد آنرا ببینند و پیش خود بگویند : عجب!!! فلانی چه کتابهایی می خواند معلوم است که خیلی می فهمد، اما بعد خوشبختانه زندگی مرا به راهی کشانده است که ناچار شده ام رودربایسی را نخست با خودم و با دیگران کنار بگذارم و عمیقا بپذیرم که تظاهر به دانایی هرگز جایگزین دانایی نمی شود و حتی از این بالاتر دانایی نیز با تحصیل فلسفه، حاصل نمی آید باید در جستجوی حقیقت بود و این متاعی است که هر کس براستی طالب آن باشد آنرا در نزد خویش خواهد یافت و حالا از یک راه طی شده با شما حرف می زنم حقیر دارای فوق لیسانس معماری از دانشکده ی هنر های زیبای دانشگاه تهران هستم اما کاری که اکنون انجام می دهم نباید به تحصیلاتم مربوط دانست هرچه آموخته ام از خارج دانشگاه است، بنده با یقین کامل می گویم که تخصص حقیقی در سایه ی تعهد اسلامی بدست می آید و لا غیر. قبل از انقلاب فیلم نمی ساخته ام اگرچه با سینما آشنایی داشتم اشتغال اساسی ام قبل انقلاب در ادبیات بوده است... با شروع انقلاب تمام نوشته های خویش را اعم از تراوشات فلسفی، داستانهای کوتاه، اشعار و ... در چند گونی ریختم و سوزاندم و تصمیم گرفتم که دیگر چیزی که « حدیث نفس » باشد ننویسم و دیگر از« خودم » سخنی به میان نیاورم... سعی کردم که خودم را از میان بردارم تا هر چه هست خدا باشد و خدا را شکر بر این تصمیم وفادار مانده ام...اگر انسان خود را در خدا فانی کند آنگاه این خداست که در آثار او جلوه گر می شود، حقیر این چنین ادعایی ندارم ولی سعیم بر این بوده است.
۸۸/۰۱/۲۴
از هر چه که دم زدیم انها دیدنند
ما مدعیان صف اول بودیم
از اخر مجلس شهدا را چیدنند