منتقم

آخرین امید، ای پناه شیعیان، العجل امام عشق، بیا صاحب الزمان عج

منتقم

آخرین امید، ای پناه شیعیان، العجل امام عشق، بیا صاحب الزمان عج

درباره بلاگ
منتقم

**الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم**اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلی ذلِکَ**

آخرین نظرات

۲ مطلب در اسفند ۱۳۸۸ ثبت شده است

۲۶ اسفند ۸۸ ، ۱۶:۳۵

از نو

سلام

سال جدید را به همه ی منتظران مهدی (عج) تبریک عرض می گیم و از همه ی دوستان می خوایم تا در لحظه ی تحویل سال برای فرج امام مهربانمان دعا کنن

در ضمن توصیه می کنیم این متن رو که عیدی ما به خوانندگانه تا آخرش بخونید تا شاید یه قدم به نهایت مورد نظرمون نزدیک بشیم....

عیدتون مبارک

مقایسه دو رمان اسلامی و غربی

ماجرای یوسف، فقط ماجرای چشم پوشیدن از یک شهوت جنسی نیست، مساله از این فراتر است. پسر جوان زیبای برازنده ای در یک خانواده ی صد در صد اشرافی، مورد توجه ویژه بانوی آن خانه و مورد اعتماد مرد آن خانه، این را در ذهنتان فرض کنید در خانه ی عزیز مصر نوکرها ، خدمتکارها و مباشرین همه جور انسانی هستند وقتی جوانی که از شخصیتی هم برخوردار است عاقل است آگاه است نجیب و پاکیزه و در نهایت زیبایی به یک صورت سوگلی مرد خانه، و به یک صورت هم مورد نظر زن خانه است و همه ی اجزا این خانه از چنین جوانی فرمان می برند و برایش احترام قائلند،

این جوان در معرض یک امتحان قرار می گیرد، که همه شنیده اید و می دانید، وسوسه ی بانوی آن خانه و این جوان سربلند بیرون می آید، غلبه بر شهوت جنسی بخش کوچکتر این مسئله است، این یک فرهنگ قرآنی است، اینکه ما راجع به آلودگی های فرهنگ غرب تکرار می کنیم به خاطر اینست که در مقام مقایسه نور در مقابل ظلمت و پاکی در مقابل پلیدی قرار می گیرد

داستان معروف استاندال نویسنده ی معروف و قصه نویس که کتابش هم سرخ و سیاه نام دارد از داستانهایی است که صد سال است به همه ی زبان ها ترجمه شده است سالهای پیش هم به زبان فارسی ترجمه شده است... جوانی با همین خصوصیات وارد خانه ای می شود البته خانه نسبتا اشرافیست ولی نه مثل خانه ی عزیز مصر. این جوان هم مثل یوسف نیست، عینا همین حادثه اتفاق می افتد یعنی بانوی خانه عاشق این پسر جوان می شود. ماجراهای بین این زن و این جوان مظهر پلیدی است، پلیدی جنسی، خیانت، دنائت، بدقولی پیمان شکنی ، شهوت رانی و غرق شدن در هوس ها، در حالی که استاندال یکی از شاهکارهای قصه نویسی فرهنگ غرب است!!!

آقای استاندال بخاطر این داستان جز رمان نویسهای درجه ی اول فرانسه نام برده می شود، ببینید این هم درس است. رمان را فقط برای این نمی نویسند که کسی سرگرم شود اینها پیام دارد و نشاندهنده ی فرهنگ است، یعنی در واقع زندگی را به نحوی به خواننده تعلیم می دهد

قرآن ، یوسف را در چنین آزمایشی آنچنان تصور می کند که انسان می ماند در مقابل این عظمت چه بکند!!! در این شرایط حساس زمانی که یوسف از چنگ زلیخا می گریزد بلافاصله متهم می شود، هنگامی که عزیز مصر در مقابل در اتاق ظاهر می شود انگشت اتهام  به سمت یوسف دراز می شود و می گوید: این بود . سپس بخاطر معصومیتش نجات می یابد، خوب این امتحان بزرگیست، که در هزاران انسان یکی از آن سربلند بیرون نمی آید، بعد که در مصر خبر می پیچد که زن عزیز عاشق پیشخدمت خود شده، زلیخا برای اینکه تهمت را از خود برطرف کند زنان مصر را دعوت می کند، این ها قصه سرایی نیست قران است، قرانی که در باره ی قضایای گوناگون از نقاط غیر لازم عبور می کند اینجا داستان را با جزییاتش نقل کرده است.زن عزیز می خواهد تهمت را از خود برطرف کند چه تهمتی را؟ تهمت عشق به این جوان را، نه، تهمت هرزگی را. می خواهد بگوید من زن هرزه ای نیستم، یوسف این است، هرکه می تواند از چنین جمالی صرف نظر کند.سپس که یوسف وارد مجلس شد انچنان فضای مجلس، مقهور جمال یوسف می شوند که همه ی آنها دستهایشان را به شدت زخمی کرده و همه خونی شدند،زن عزیز مصر می گوید این است آن جوان ،و قسم می خورد اگر تسلیم خواسته ی من نشود اورا به زندان می اندازم، یوسف می گوید: که زندان نزد من محبوب تر از این گناه است.

اینجا مساله فقط گذشت از یک هوس جنسی نیست، گذشت از همه چیز است: از آقایی، از راحتی، از زندگی در یک خانواده علاقمند، از احترام، تکریم، اینده ی درخشان، پول فراوان ، امکانات، از همه چیز چشم می پوشد.

این آن تقواست.به زندان می افتد، زندان های ان زمان این طور بود که وقتی کسی به زندان میرفت، دیگر می رفت! بعضی روایات دارد که هفت سال، و بعضی دارد که چهارده سال در زندان ماند...

کتاب نکته های ناب 5 (گزیده ی بیانات رهبر انقلاب در جمع دانشجویان و دانشگاهیان)

 

لام میم
۱۴ اسفند ۸۸ ، ۲۰:۰۸

گاهی

  گاهی

گاهی گمان نمی کنی و می شود

                  گاهی نمی شود که نمی شود

                                       گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است

                                                       گاهی ناگفته قرعه به نام تو می شود

 گاهی گدای گدایی و بخت با تو نیست

                                             گاهی تمام شهر گدای تو می شود

لام میم